خلوت عاشقونه

اگه دستم به جدایی برسه اونو از خاطره هام خط میزنم

خلوت عاشقونه

اگه دستم به جدایی برسه اونو از خاطره هام خط میزنم

پدر

 

 

 

 

دختری چشم به راه

دست لرزان و دلی پر غم و سوز

مینشیند لب ایوان ... خاموش !

در افق مینگرد خورشید را

قاب عکس پدر ... آن امیـــــد را !

مادرت چشم تر و دل نگران

میگشاید دستان

که بیا باز به آغوش و برم

در دلش ترس سوال فرزند

چه جوابی بدهد

چون بپرسد

که چرا نیست کنارت پدرم ؟! 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد